امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است
ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی