امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
تابید بر زمین
نوری از آسمان
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی