امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی