چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را
که از ما وام میگیرند آیین تماشا را
یک گوشه نشسته عقده در دل کردهست
مرداب که سعی خویش زائل کردهست
دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتش نمرود، زیباتر
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفتهست، آری وضع کنعان، روشن است
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
مرگ باید سجده باشد، سجدۀ پیش از قیام
اشهدم را خواندهام ای مرگ زیبا السّلام