عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست