توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
در بين ملائک از تو نام آوردهست
نام از تو شکوه ناتمام آوردهست
بالاتر از بالایی و بالانشینی
هر چند با ما خاکیان روی زمینی
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است