نور با آینه وقتی متقابل باشد
ذره کوچکتر از آن است که حائل باشد
«اُدخُلوها بِسَلامٍ آمِنین»... در باز شد
از میان جمعیت راهی به این سر باز شد
مانند گردنبند دورِ گردن دختر
مرگ اين چنين زيباست، از اين نيز زيباتر
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی
شده نزدیکتر از قبل، شهادت به علی
اقتدا کرده به همراه جماعت به علی
دشمنان این روزها حرف دو پهلو میزنند
دوستانت یک به یک دارند زانو میزنند
چهره انگار... نه، انکار ندارد، ماه است
این چه نوریست که در چهرۀ عبدالله است؟
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
دلی كه خانۀ مولا شود حرم گردد
كز احترام علی كعبه محترم گردد
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
تیغی فرود آمد و فرقت شکست آه
فرقت شکست و موی تو در خون نشست آه
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
آن صبح سراسر هیجان گفت اذان را
انگار که میدید نماز پس از آن را
این جزر و مدِ چیست که تا ماه میرود؟
دریای درد کیست که در چاه میرود؟
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
دل گرمیام از دستهای توست، دل گرمیات از دستهای من
دیگر زبان سرخ من بسته است، حرفی بزن ای مقتدای من!
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
منشق شده ماه از جبین در شب قدر
خورشید به خون نشسته بین در شب قدر
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی