هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد