هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد