سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز