شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته