دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده