کشتی باورمان نوح ندارد بیتو
زندگی نیز دگر روح ندارد بیتو
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
تصور کن تو در سنگر، وَ داعش در کمین باشد
تصور کن جهانت شکل یک میدان مین باشد
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین
روزه یعنی عطش و روضۀ لبهای حسین
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
رفتند که این نام سرافراز بماند
بر مأذنهها نام علی باز بماند
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
جا مانده روی خاک صحرا رد پايت
پيچيده در گوش شقايقها صدايت
خطبۀ خون تو آغاز نمازی دگر است
جسم گلگون تو آیینۀ رازی دگر است
آنان که حلق تشنه به خنجر سپردهاند
آب حیات از لب شمشیر خوردهاند
این طرفهمردانی که خصم خوف و خواباند
بر حلق ظلمت خنجر تیز شهاباند
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
پرواز بیکرانه کشتیها
در ارتفاع ابر تماشاییست
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم