به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
شمیم عشق میرسد دوباره بر مشام ما
نسیم رحمت خدا وزد به خاص و عام ما
به خون دیده، تر کن آستین را
به یاد آور حدیث راستین را
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
هلا! در این کران فقط به حُر، امان نمیرسد
که در کنار او به هیچکس زیان نمیرسد
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید
خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله
علی آن صبح صادق، آن شب قدر
علی شرح «اَلَم نَشرَح لَک صَدر»
چه جمعهها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد، نیامدی