با آنکه دلم شکستۀ رنج و غم است
در راه زیارت تو، ثابتقدم است
اوقات شریف ما به تکرار گذشت
مانند همیشه کار از کار گذشت
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
دلدادۀ عشق، از صفاتش پیداست
صدق سخن از صبر و ثباتش پیداست
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
خورشید که بوسه بر رخ خاور زد
در سینه دلش مثل پرستو پر زد
هر کس که شود پاک سرشت از اینجاست
تعیین مسیر سرنوشت، از اینجاست
دل را نظر لطف تو بیتاب کند
مس را به خدا، طلا کند، آب کند
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
یک لحظه به فکر هستی خویش نبود
دنیاطلب و عافیتاندیش نبود
دل بر دو سه دم گرمی بازار مبند
امید به هیچ کس به جز یار مبند
جامی بزن از می طَهور صلوات
فیضی ببر از فیض حضور صلوت
از جوش مَلَک در این حرم هنگامهست
اینجاست که هر فرشته، گلگون جامهست
پرشورترین فصل تلاطم اینجاست
آیینهٔ چشمهای مردم اینجاست
ای آن که به لب نشانده لبخندی را
بشنو ز امام مهربان، پندی را
خورشید هدایت و حیات است امام
سرچشمۀ فیض و برکات است امام
حُسنت، به هزار جلوه آراسته است
زیباییات از رونق مه کاسته است