ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
موعود خدا، مرد خطر میخواهد
آری سفر عشق، جگر میخواهد
آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
در حجم قنوتها دعا تعطیل است
یاد از تو - غریب آشنا! - تعطیل است
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
وقتی که در آخرالزمان حیرانم
وقتی که خودم بندۀ آب و نانم
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
پیچیده شمیم ندبه و عهد و سمات
طوفانزدگان! کجاست کشتی نجات؟
باغیم که رنجدیده از پاییزیم
با اشک، نمک به زخم خود میریزیم
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
تا صبح علی بود و مناجات شَبش
در اوج دعا روح حقیقتطلبش
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
ای عاشق شب نورد، پیدایم کن
ای مرد همیشه مرد، پیدایم کن
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده