جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
گم کرده چنان شبزدگان فردا را
خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را
وقتی که شدهست عاشق مولا، حر
ای کاش نمیشد این چنین تنها، حر
از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
با دشمن خویش روبهرو بود آن روز
با گرمی خون غرق وضو بود آن روز
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
آه است به روی لب عالم، آه است
هنگام وداع سخت مهر و ماه است
رویش را قرص ماه باید بکشد
چشمانش را سیاه باید بکشد
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
آن تشنهلبی که منصب سقّا داشت
وقتی به حریم علقمه پای گذاشت
نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
ای سرو که با تو باغها بالیدند
معصوم به معصوم تو را تا دیدند
طوفان خروش و خشم ما در راه است
سوگند به آه، عمرتان کوتاه است
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
یک عمر دلم غصۀ مولا خوردهست
تا حکم شهادت من امضا خوردهست
یک عمر شهید بود و، دل باخته بود
بر دشمن و نفس خویشتن تاخته بود
داغ تو اگرچه روز را شام کند
دشمن را زهر مرگ در کام کند
هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟