خدایا تویی بنده را دستگیر
بوَد بنده را از خدا، ناگزیر
خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
تویی کاوّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش برگزیدی
به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده...
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت