بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
خدایا تویی بنده را دستگیر
بوَد بنده را از خدا، ناگزیر
خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
تویی کاوّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش برگزیدی
به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده...
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب