جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
در حجم قنوتها دعا تعطیل است
یاد از تو - غریب آشنا! - تعطیل است
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
ز هرچه بر سر من میرود چه تدبیرم
که در کمند قضا پایبند تقدیرم
...ای صبح را ز آتش مهر تو سینه گرم
وی شام را ز دودۀ قهر تو دل چو غار
ای به سزا لایق حمد و ثنا
ذات تو پاک از صفت ناسزا
از ابتدای کار جهان تا به انتها
دیباچهای نبود و نباشد بِه از دعا
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم