کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
بیتو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا
افتاده علی از پا، یا فاطمة الزهرا
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
والایی قدرِ تو نهان نتوان کرد
خورشیدِ تو را نمیتوان پنهان کرد
میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
چشمهایت روضه خوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
ای کعبه به داغ ماتمت نیلیپوش!
وز تشنگیات فرات در جوش و خروش
کنار پیکر خود التهاب را حس کرد
حضور شعلهورِ آفتاب را حس کرد
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
دل مباد آن دل که اهل درد نیست
مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
دلم از شبنشینیهای زلفش دیر میآید
مسیرش پیچ در پیچ است و با تأخیر میآید
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
روی تو را ز چشمۀ نور آفریدهاند
لعل تو از شراب طهور آفریدهاند