هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت
باغ چون تو، غنچۀ سر در گریبانی نداشت
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
به خودنماییِ برگی، مگو بهار میآید
بهار ماست سواری که از غبار میآید
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
پس رهسپار جادۀ بیتالحرام شد
شصتوسه سال فرصت دنیا تمام شد
بی نور خدا جهان منّور نشود
بی عطر محمّدی معطّر نشود
چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
چه بود ذکر عارفان؟ علی علی علی علی
چه بود روشنای جان؟ علی علی علی علی
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
چون سرو همیشه راست قامت بودی
معنای شرافت و شهامت بودی
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت
چه قدر و منزلت و جلوه جلالی داشت