باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف