باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
راه از بیگانه میجستیم، آخر گم شدیم
خانۀ خود را نمیدیدیم و سردرگم شدیم
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد
ما أطیعوالله میدانیم، قرآن مینویسد
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
حرکت از منا شروع شد و
در تب کربلا به اوج رسید
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
خدایا تویی بنده را دستگیر
بوَد بنده را از خدا، ناگزیر
خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
تویی کاوّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش برگزیدی
به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده...
ای آفرینش از تو گرفتهست تار و پود
ای وسعت مقام تو بیمرز و بیحدود
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایهٔ جنگ، متّهم را فهمید
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود