ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
گر مرد رهی، میان خون باید رفت
از پای فتاده، سرنگون باید رفت
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
ای ز پیدایی خود بس ناپدید
جملۀ عالم تو و کس ناپدید
به نام آن که جان را نور دین داد
خرد را در خدادانی یقین داد...
به نام آن که ملکش بیزوال است
به وصفش عقلِ صاحب نطق، لال است
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد
جان باز رهد کز تو نجاتی طلبد
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد