باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف