به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم