خبر داری که با این دل، دل عاشق چهها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی
بعد از اینکه دفن شد آن شب پیمبر در سکوت
سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت
ای شهید بیگناه
ای شهید مشهد چراغ
خیرخواه توام از نور سخن میگویم
از هراسِ شب دیجور سخن میگویم
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
چقدر ها کند این دستهای لرزان را؟
چقدر؟ تا که کمی سردی زمستان را...
ما به سوی چشمه از این خشکسالی میرویم
با گلوی تشنه و با مشک خالی میرویم
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی:
«یا مَظهرَ العَجائِبُ یا مرتضی علی»
شاید او یوسف ذریۀ طاها میشد
روشنیبخشِ دل و دیدۀ بابا میشد
چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت
باید که از چشمان او با هر زبان گفت
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی...
به زیر نمنم باران شقایقی ماندهست
کنار پنجره، گلدان عاشقی ماندهست
همیشه در میان شادی و غم دوستت دارم
چه شعبانالمعظم، چه محرّم دوستت دارم
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
حقیقت مثل خورشید است در یک صبح بارانی
نمیماند به پشت ابرهای تیره زندانی
کم نیست گل محمدی در باغش
گلهای بهشتند همه مشتاقش
غالب شده بود ترس بر عرصۀ جنگ
پر بود تمام معرکه از نیرنگ