ای شهید بیگناه
ای شهید مشهد چراغ
کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
چشمهایت روضه خوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی:
«یا مَظهرَ العَجائِبُ یا مرتضی علی»
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود!
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی...
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
جايی برای كوثر و زمزم درست كن
اسما برای فاطمه مرهم درست كن
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام