ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
چشمهایت روضه خوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود!
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
جايی برای كوثر و زمزم درست كن
اسما برای فاطمه مرهم درست كن
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام