اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم