عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم