ای نبیطلعت، ای علیمرآت
وی حسنخصلت، ای حسینصفات
سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
هر دل که سوز عشق تکانش نمیدهد
حق در حریم قرب، مکانش نمیدهد
قلم به دست گرفتم که ماجرا بنویسم
غریبوار پیامی به آشنا بنویسم
عشق، سر در قدمِ ماست اگر بگذارند
عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
دلی كه خانۀ مولا شود حرم گردد
كز احترام علی كعبه محترم گردد
در قبلهگه راز فرود آمد ماه
یا زادگه علی بود بیتالله
الا که مقدم تو مژدۀ سعادت داشت
به خاکبوسی راهت فرشته عادت داشت
آمدی در جمع ما، ویرانه بوی گل گرفت
آمدی بام و در این خانه بوی گل گرفت
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
روزی که حسین عشق را معنا کرد
صد پنجره رو به آسمانها وا کرد
حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست
الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت
ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
در دشت بلا که خاک از خون تَر بود
یک باغ پر از شکوفهٔ پرپر بود
نسیم صبح بگو چشمهٔ گلاب كجاست
صفای آینه و روشنای آب كجاست