کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
ای به بقیع آمده! هشیار باش
خفته چرا چشم تو؟ بیدار باش
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگی حضرت معبود زدیم