هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
قرار دل بیقرارش تو باشی
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید
هر دم هزار نوبت، جانم ز تن برآید
در آفتاب تو انوار کبریاست، مدینه
به سویت از همه سو چشم انبیاست، مدینه
روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت
به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت
امشب که با تو انس به ویران گرفتهام
ویرانه را به جای گلستان گرفتهام
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
همیشه تا که بُوَد بر لب مَلَک تهلیل
هماره تا که بشر راست ذکر ربّ جلیل
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
ای که شجاعت آورَد چهره به خاک پای تو
بسته به خانه تا به کی؟ دست گرهگشای تو
بیمارت ای علیجان، جز نیمهجان ندارد
میلی به زنده ماندن، در این جهان ندارد
مرگ من بود دمی کز تو جدایم کردند
در همان گوشۀ گودال فدایم کردند
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو
دل ما، بیتِ الهی ز دلآرایی تو
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی
دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی
کس بهغیر از تو نخواهم چهبخواهی چهنخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد