دلت زخمی دلت آتشفشان بود
نگاهت آسمان بود، آسمان بود
اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
او جان پیمبر است و جانش مولاست
نور حسن و حسین در او پیداست
نگاهی گرم سوی کودکانش
نگاه دیگری با همزبانش
فقط از شعله و مسمار گفتیم
از آشوب در و دیوار گفتیم
زبان با نام زهرا خو گرفتهست
گل یاس آبرو از او گرفتهست
با بستن سربند تو آرام شدند
در جادۀ عشق، خوشسرانجام شدند
آتش: شده از خجالت روی تو آب
خانه: شده بعد رفتن تو بیخواب
اسرار تو در صفات و اسما مخفیست
مانند خدا که آشکارا مخفیست
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
از اشک هوای چشمها تر شده است
ابر آمده است و سایهگستر شده است
ما در دل خود مهر تو اندوختهایم
با آتش عشق تو بر افروختهایم
دلی سوز صدایت را نفهمید
مسلمانی، خدایت را نفهمید
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
چون دید فراز نی سرش را خورشید
بر خاک تن مطهرّش را خورشید
اگرچه داد به راهِ خدای خود سر را
شکست حنجر او خنجر ستمگر را
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش