چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی
که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین هستی
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين