هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست
من به غمهای تو محتاجتر از لبخندم
من به این ناله به این اشک، ارادتمندم
شادی هر دو جهان بیتو مرا جز غم نیست
جنت بیتو عذابش ز جهنم کم نیست
تو را همراه خود آوردهاند از شرق بارانها
تو را ای زادهٔ شرقیترین خورشید دورانها
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
ای قدر تو بر مردم دنیا پنهان
چون گوهر در سینۀ دریا پنهان
گر چه از غم، شکسته بالِ من است
اشک من شاهد ملالِ من است
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
اگر دینیست باقی در جهان بیشبهه دین توست
یداللهی که میگویند خود در آستین توست
دلش را بردهای، هر وقت صحبت کردهای بانو!
محمد را، چنین غرقِ محبت کردهای بانو!
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
ای که جا در دل و در جان پیمبر داری!
رتبه از مریم قدّیس فراتر داری
آید نسیم از ره و مُشک تر آوَرَد
عطر بهار از دمِ جانپرور آوَرَد
ای آنکه حدیث تو شنفتن دارد
گل با رخ خوب تو شکفتن دارد
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم