با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد
ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
گشوده باغِ تاریخ از گلِ عبرت، بسی دفتر
که هر برگ از تبِ خجلت، رُخی دارد چو شبنم، تر
ذلیل شد امیریاش، صغیر شد کبیریاش
شکسته شد توهّمِ شکستناپذیریاش
ﺁﺗﺶ، ﮔﻠﻮﻟﻪ، ﺳﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ
ﺟﺎﯼ ﻗﻠﻢ، ﺗﻔﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ
به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟!
مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است
خیرخواه توام از نور سخن میگویم
از هراسِ شب دیجور سخن میگویم
من که شور عاشقی در سینه و سر داشتم
صد هزار آیینۀ غم، در برابر داشتم
سامرا از غم تو جامهدران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت نگران است هنوز
امشب که نرگسها اسیر دست پاییزند
کوکب به کوکب در عزایت اشک میریزند
اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
چه سالها در انتظار ذوالفقار حیدری
تویی که در احاطۀ یهودیان خیبری
سحر دمیده و بر شیشه میزند باران
هوا مسیحنفس شد، به مقدم رمضان
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
مهر شكست تا ابد حک شده بر جبينتان
كوچ كنيد غاصبان! جانب سرزمينتان
عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است
نام تو معنی دل بردن و دل باختن است