ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
من به غمهای تو محتاجتر از لبخندم
من به این ناله به این اشک، ارادتمندم
شادی هر دو جهان بیتو مرا جز غم نیست
جنت بیتو عذابش ز جهنم کم نیست
هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را
که از ما وام میگیرند آیین تماشا را
من که شور عاشقی در سینه و سر داشتم
صد هزار آیینۀ غم، در برابر داشتم
الا قرار دل و جانِ بیقرار ظهورت!
کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟
تو ای تجلّی عصمت! ظهور خواهی کرد
به جام لاله، شراب طهور خواهی کرد
ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خندۀ ما را مرور کن
ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
موعود خدا، مرد خطر میخواهد
آری سفر عشق، جگر میخواهد
آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
به خودنماییِ برگی، مگو بهار میآید
بهار ماست سواری که از غبار میآید
قلم به دست و عمامه بر سر، عبای غربت به بر کشیدی
به سجده رفتی و گریه کردی و انتظار سحر کشیدی