خودت را از هرآنچه غیر عشق او رها کردی
خودت را نذر او کردی و از عالم جدا کردی
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
با ریگهای رهگذر باد
در خیمههای خسته بخوانید
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
حالا که باید مثل یک مادر بیایم
یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم...
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد
مکتب روشنی ارزندهتر از جان آورد
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی،
که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
ای آنکه قسم خورده به نام تو خدایت
بیدار شده شهر شب از بانگ رهایت
دمید ماه رجب رؤیتش مبارک باد
به دوستان خدا نعمتش مبارک باد
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
به خون دیده، تر کن آستین را
به یاد آور حدیث راستین را