میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
صد بار اگر شویم فدای تو یاحسین
کاری نکردهایم برای تو یاحسین
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
چون او کسی به راه وفا یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیامآوری نکرد
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
عشقت مرا دوباره از این جاده میبرد
سخت است راه عشق ولی ساده میبرد
ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
دریاب این سپاه پیاده نظام را
دارد به دل صلابت کوه شکیب را
از لحظهای که بوسه زده زخم سیب را
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است
تو صبحِ روشنی که به خورشید رو کنی
حاشا که شام را خبر از تارِ مو کنی
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
این روزها پر از تبِ مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بیوفاییام
سبز است باغ نافله از باغبانیات
گل کرد عطر عاطفه با مهربانیات