نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
از برق تیغ او احدی بینصیب نیست
این کیست؟ اینکه آمده میدان «حبیب» نیست؟
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
دست در دستِ باد میریزد
به روی شانه گیسوان سپید
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
دل مباد آن دل که اهل درد نیست
مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟
صبح صادق که میدمد دل من
سرخوش از بادۀ حضور شود
از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفتهست
صراط را ز همین راه مستقیم گرفتهست
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود