ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
پیرمرد مهربان، مثل ابرها رها
زنده است همچنان، زنده است بین ما
خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
با دشمن خویش روبهرو بود آن روز
با گرمی خون غرق وضو بود آن روز
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
مثل شیرینی روحانی یک رؤیا بود
سالهایی که در آن روح خدا با ما بود
اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
که مینَهد مرهم، داغ سوگواران را؟
که جمع میکند این خاطر پریشان را؟
چون حلقه دوست، روح تو را در میان گرفت
شأنت زمین نبود، تو را آسمان گرفت
با گام تو راه عشق، آغاز شود
شب با نفس سپیده دمساز شود
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
شد وقت آنكه از تپش افتند كائنات
خورشید ایستاد كه «قد قامتِ الصّلاة»