کربلا
شهر قصههای دور نیست
رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
با اینکه دم از خطبه و تفسیر زدی
در لشکر ابن سعد شمشیر زدی
وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
قسم خوردهای! اهل ایثار باش
قسم خوردهای! پای این کار باش
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم
هنوز غرقهٔ امواج سرد اروندم
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما