تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
مدینه، بصره، کوفه، شام، حتی مکه خوابیدهست
نشانی نیست از اسلام و هر چه هست پوسیدهست
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
مانند گردنبند دورِ گردن دختر
مرگ اين چنين زيباست، از اين نيز زيباتر
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
دلی كه خانۀ مولا شود حرم گردد
كز احترام علی كعبه محترم گردد
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين