گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی