دوباره فتنه شد و مردم امتحان دادند
و باز درس بزرگی به دشمنان دادند
هرچه از غم میشود جام بلا سرشارتر
مستی این جام، جان را میکند هشیارتر
زمان از لحظۀ آغاز او چیزی نمیداند
زمین از کهکشان راز او چیزی نمیداند
هنوز داشت نفس میکشید؛ دیر نبود
مگر که جرعۀ آبی در آن کویر نبود
کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
خوش است لالۀ آغاز سررسید شدن
شهید اول صدسالۀ جدید شدن
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
قرار بود از این چشمه آب برداریم
نه اینکه تشنه شویم و سراب برداریم
امتحان کردند مرد امتحان پسداده را
مرد بیهمتای موشکهای فوقالعاده را
بغض کرد و گفت مردم! شعلهها از در گذشت
بر سر دختر چه آمد تا که بابا درگذشت
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
ای ولی عصر و امام زمان
ای سبب خلقت کون و مکان