با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد
کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان
ذلیل شد امیریاش، صغیر شد کبیریاش
شکسته شد توهّمِ شکستناپذیریاش
بعید نیست غمت همچنان شهید بگیرد
بگیرد و همه جا باز بوی عید بگیرد
تو را ز دست اَجَل کی فرار خواهد بود؟
فرارگاه تو دارالقرار خواهد بود
قلم به دست و عمامه بر سر، عبای غربت به بر کشیدی
به سجده رفتی و گریه کردی و انتظار سحر کشیدی
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی
تو که هر روز و هر جا زندگیهایی بنا کردی
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست
حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است
حاج قاسم رفت و راه بیکرانی مانده است
بگو چرا نشد امسال زائرت باشم
قدم به جاده گذارم، مسافرت باشم
عالم و فاضل و فرزانه و آزاداندیش
خالص و مخلص و شایسته و وارسته ز خویش
صدای کربوبلای حسین میآید
به هوش باش، صدای حسین میآید
شهادت میتواند مرگ در راه وطن باشد
شهادت میتواند خلوتی با خویشتن باشد
صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
رحمت باران اگر سیل است یا موج بلاست
هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
صبحِ تقویم گفت یا زهرا
همه هستیم گفت یا زهرا
کيستی ای خندههايت رحمةٌ للعالمين
گيسوانت ليلةالقدر سماوات و زمین
اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را