بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
کتاب بود و به روی جهانیان وا بود
جواب هرچه نمیدانمِ جدلها بود
با من بیا هرچند صبرش را نداری
یک جا مرا در راه تنها میگذاری
شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید
خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید...
حالا که باید مثل یک مادر بیایم
یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم...
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
مثل پرندهای که بیبال و پر بماند
فرزند رفته باشد اما پدر بماند
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
مردِ جوان دارد وصیت مینویسد
میگرید و ذکر مصیبت مینویسد
سلام بر تو ای رسول! نه! علیکم السلام
که پیشتازِ هر سلامی و شروعِ هر کلام
حضرتِ عباسی آمد شعر، دستانش طلاست
چشم شیطان کور! حالم امشب از آن حالهاست!
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی